پارت ۱۶۴

دو هفته گذشته بود.
جونگ‌کوک حالا کاملاً خوب شده بود زخم‌ها بسته شده بودن و فقط رد کمرنگی ازشون مونده بود.
ات توی این مدت تقریباً سایه‌ی همیشه‌گی جونگ‌کوک شده بود؛ تمام کارهاش رو انجام می‌داد، با افراد گروه هماهنگ می‌کرد و حتی در جلسات رسمی شرکت می‌کرد.
جونگ‌کوک گاهی فقط با نگاهی خسته و آرام بهش می‌گفت:
– «تو از منم منظم‌تری…»
و ات، مثل همیشه، با لحنی خونسرد جواب می‌داد:
– «کسی باید کارارو پیش ببره، تا تو دوباره بتونی همه‌چیو خودت بگیری دستت.»

حالا شب مهمونی یونا نزدیک بود.
جونگ‌سو تصمیم گرفته بود همراه ات و تهیونگ برن دنبال جونگ‌هی خواهر بزرگ‌تر جونگ‌کوک که بعد از چند ماه سفر، امشب می‌رسید.

جونگ‌سو جلوی در خونه صدا زد:
– «ات، آماده‌ای؟ باید بریم فرودگاه.»
ات کیفش رو برداشت، موهاش رو بست و از اتاق اومد بیرون.
– «آره، بریم.»

ماشین جونگ‌سو زیر نور عصرگاهی برق می‌زد. وقتی ات سوار شد، بوی عطر ملایم و آشنای جونگ‌سو فضا رو پر کرد.
– «جونگ‌هی گفته شوهرش هم باهاش میاد، نینی رو هم آوردن. هنوزم فقط با صدا و اشاره ارتباط می‌گیره.»
– «می‌دونم.» ات لبخند کمرنگی زد. «ولی خیلی بامزه‌ست. آخرین بار که دیدمش، فقط با چشم‌هاش باهام حرف می‌زد.»

جونگ‌سو خندید و گفت:
– «آره، از اون بچه‌های خاصه.»

جاده تا فرودگاه پر از چراغ‌های خیابون و بوی قهوه‌ی بیرون‌بر از لیوان جونگ‌سو بود. وقتی رسیدن، جمعیت زیادی تو سالن رفت‌و‌آمد می‌کردن.

چند دقیقه‌ای نگذشته بود که جونگ‌سو با هیجان گفت:
– «اونجاست، ببین!»

جونگ‌هی از بین جمعیت ظاهر شد؛ با لبخند همیشگی، کت روشن و چمدونی در دست. کنار شوهرش، و نینی کوچولویی که روی بازوش لم داده بود.
وقتی نگاهش به ات افتاد، لبخندش پررنگ‌تر شد و سریع جلو اومد.

– «ات! عروس قوی ما!»
ات هم جلو رفت، با لبخند گفت:
– «خوش برگشتی، جونگ‌هی.»
اون دو همدیگه رو بغل کردن. نینی از بالای شونه‌ی مادرش به ات خیره شد، بعد با صدای نازک و نامفهوم «آآاا» گفت و دست کوچولوش رو سمت صورت ات دراز کرد.

ات با لبخند گفت:
– «سلام کوچولوی خوشگل.» و انگشت کوچولوی نینی رو گرفت. نینی خندید، یه صدای جیغ کوچیک از ذوق کشید.
جونگ‌هی خندید:
– «از وقتی رسیدیم، یه ذره هم نخوابیده. انگار منتظر تو بوده.»

جونگ‌سو لبخند زد:
– «حالا فهمیدم چرا ات این‌قدر محبوبه!»

وقتی به پارکینگ رسیدن، شوهر جونگ‌هی گفت که مستقیم می‌ره خونه تا استراحت کنه. اون رو جلوی در پیاده کردن و بعد سه‌تایی ات، جونگ‌سو و جونگ‌هی راه افتادن به سمت مرکز خرید.
دیدگاه ها (۱)

ادامه ی ۱۶۴

پارت ۱۶۵

پارت ۱۶۳

پارت ۱۶۲

black flower(p,299)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط